خلاصه داستان قسمت ۷ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال غریبه از شبکه ۳ سیما
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال غریبه را برای طرفداران و دنبال کنندگان این سریال مهیج قرار داده ایم. سریال غریبه به کارگردانی سروش محمدزاده در ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ از شبکه ۳ سیما پخش خود را آغاز کرده است. این سریال دارای ۳۶ قسمت ۴۵ دقیقه‌ای بوده و هر شب ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه پخش می‌شود. آقای سروش محمدزاده در کارنامه خود سریال‌هایی همچون همبازی و نوار زرد ۲ و سوران را دارد و در شبکه نمایش خانگی سریال سیاوش کارگردانی کرده است که با سریال غریبه در سال ۱۴۰۳ تجربه جدیدی را به دست آورده است. ۱۴۰

خلاصه داستان قسمت ۷ سریال غریبه 

مأمور سینا که امیرعلی را تعقیب کرده بود به اداره رفته و به سینا همه چیزهایی که دیده را میگه سینا ازش میخواد بازم اونجارو و رفت و آمدهای اون باتو زیر نظر داشته باشه. سینا به امیرعلی زنگ میزنه و ازش میخواد حاضر بشه تا باهم برن به داروخانه پیش مژگان. امیرعلی به ارغوان زنگ میزنه و میگه واسم یه کاری پیش اومده میخوام قرارو یکم بندازیم عقب ارغوان ناراحت میشه و میگه باشه و تلفنو قطع میکنه. سینا تو ماشین میشینه و امیرعلی با یه جعبه شیرینی میره داخل  مژگان با دیدنش میگه واقعا نمیفهمم چرا باید بیاین اینجا؟ اونم با یه جعبه شیرینی اینجا محل کارمه فکر نمیکنین حرفی و حدیثی واسم پیش میاد؟

امیرعلی میگه اومدم به خاطر دیروز عذرخواهی کنم ازتون مژگان بهش میگه میدونم با مرگ تلما خیلی اذیت شدی اتفاق خیلی تلخی بود و ازش میخواد تا این ماجراهارو دیگه تموم کنه و به زندگیش برسه همان موقع صداش میزنن و میره که امیرعلی به فاکتورهای روی میزش نگاه میکنه و از اسامی داروها جا میخوره و ازشون عکس میگیره. وقتی از اونجا بیرون میره سینا بهش میگه خوب چیشد؟ امیرعلی میگه هیچی یکم غر زد که چرا اومدم سپس بهش عکسارو نشون میده. سینا میره به اداره و به احسان نشون میده احسان میگه این داروها از تخصص های مختلفه که دکترهای مختلفی امضاء کردن من احساس میکنم یه سر این قضیه به خود امیرعلی میخوره خودشم دست داره سینا میگه خودش مژگانو نشون داد چرا باید این کارو کنه؟ احسان میگه واسه رد گم کنی سینا بهش میگه خوب تو که بهش شک داری باشه رو پروژه اش کار کن مدرک دربیار .

امیرعلی رفته پیش ارغوان که او بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ امیرعلی میگه بشین باهم حرف بزنیم سپس بهش عکس های نسخه های مختلفی که گرفته را بهش نسون میده و میگه من گفتم این مژگان مشکوکه ببین این داروهایی هست که به سختی تو سطح شهر پیدا میشه ولی اون داروخانه همشو داره! ارغوان میگه خوب چیکار کنم؟ الان منظورت چیه؟ خوب تلما زنده باشه میخوای چیکار کنی؟ امیرعلی میگه هیچی فقط ازش میپرسم چرا این سه سال نیومده سراغمون همین! ارغوان با کلافگی میگه من دیگه نمیتونم با این وضعیت کنار بیام و کنارت باشم بشین فکر کن ببین میخوای چیکار کنی و جواب قطعی بهم بده و از ماشین پیاده میشه و میره. سینا پیش آنا و زویا رفته و باهاشون حرف میزنه زویا بهش میگه نمیخوای بیای به شرکت یه سر بزنی؟ سینا میگه اون شرکت به من ربطی نداره بعدشم من خودم کار و زندگیمو دارم مساله دارم و میخواد بره که آنا ازش میخواد شب پیششون بره سینا قبول میکنه.

بعد از رفتنش زویا به آنا میگه نمیخوای بهش واقعیتو بگی؟ تا کی میخوای مخفی کنی؟ او میگه میگیم حالا. مژگان با یه دختر به اسم نرگس تو باغ حرف میزنه نرگس که سرطان داره بهش میگه وضعیتم زیادی وخیمه دکتر گفته دوباره باید پرتو درمانیو شروع کنم فکر کنم روزهای آخرمه مژگان بهش میگه این چه حرفیه من مطئمنم تو تا همه ی مارو تو گور نکنی بلایی سرت نمیاد خوب میشی بهت قول میدم و باهم حرف میزنن. بین حرفاشون درباره تلما هم حرف میرنن که مژگان از اینکه نرگس فامیلی تلمارو میدونسته جا میخوره و میگه من که بهت فامیلیشو نگفته بودم؟! نرگس دست و پاشو گم میکنه و میگه حتما گفتی وگرنه فامیلیشو از کجا میدونستم من؟ سپس از جاش بلند میشه به بهونه ای میره. او پیش خانم رییسشون میره و از تلما و حقایقی که میدونه میگه او بهش میگه چند روز قبل از مرگش یه کارهایی میکرد چیزهایی میگفت که اصلا طبیعی نبود!

یجورایی انگار غرق نشده خودکشی بوده خانم بهش میگه نمیخوام درباره این چیزا با کسی حرف بزنی روی درمانت تمرکز کن. سپس به دستیارش میگه وقتی این دختر این چیزارو میدونسته پس امکان داره چیزهای دیگه ای هم بدونه البته نگرانی نداره سرطانش وخیمه زیاد زنده نمیمونه. او وقتی پیش نرگس میره بهش میگه دیگه پرتودرمانی نمیخواد بکنی داروهای شیمیایی هم نمیخواد بخوری اونا فقط بهت مرگ تدریجی میدن من شفاء جسم و روح بهم اعتماد کن نرگس قبول میکنه. شب وقتی سینا میره به خانه آنا زویا بهش میگه که ما در واقع داریم ورشکست میشین تنها کسی که میتونه بهمون کمک کنه تویی سینا میگه چه کمکی آخه؟ اصلا خیلی وقته از این وادیا دور بودم! و تو فکر میره....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غریبه از شبکه ۳ سیما + عکس

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار