خلاصه داستان سریال قهوه پدری قسمت سوم + لینک دانلود قسمت ۳
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت سوم سریال قهوه پدری را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
سریال قهوه پدری در ژانر کمدی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت آماده پخش شده است، این سریال با بازی مهران مدیری، ژاله صامتی، سام درخشانی، جواد رضویان، حامد آهنگی، ملیسا ذاکری و … است. خلاصه داستان قسمت سوم سریال قهوه پدری را در ادامه این مطلب می خوانیم.
خلاصه سریال قهوه پدری قسمت سوم
با شنیدن خبر ارزان شدن قهوه، حال جهان بد میشه و به بیمارستان می برنشن. روی تخت بیمارستان بهوش میاد و دلیل وجود آدمهای دور و برش رو میپرسه، سیمین میگه همسایه ها اومدن مراقبت باشند نگران نباش هرچی هم بشه من ازت حمایت می کنم. آقا ایرج هم با یه نارگیل به عیادت جهانگیر میاد.
بچه ها مشغول جابجا کردن قهوه تو خونه میشن و کل کیسه های قهوه رو میارن تو خونه و نگران برگشت پول های قرض گرفته هستند.
سیمین به کلینیک روان درمانی بیمارستان مراجعه می کنه و با دکتر درباره جهان صحبت می کنه دکتر دلیل مصرف قرص های ضد افسردگی توسط جهان رو می پرسه، سیمین میگه نمیدونم گاهی فکر میکنم خوشی زده زیر دلش که اینطوره، دکتر میگه من می خوام کمکتون کنم پس حقیقت رو بگید، سیمین میگه ما خونمون توقیف شده، کتابفروشی رو هم از شوهرم گرفتن بدهی هم بالا آوردیم. دکتر میگه پس باید دست به دست هم بدید بزنید به دل این بحران، سیمین هم میگه اتفاقا همین کار رو کردیم و تو پروژه ای سرمایه گذاری کردیم که با شکست روبرو شد، الان ماشین و اسباب و اثاثیه و کتاب های مغازه و همه رو هم فروختیم دو میلیارد هم زیر قرضیم، دکتر میگه آدمهای خوب سرمایه انسانی جمع میکنند مثل آدمهایی که اومدن عیادت ایشون، چرا از اونها کمک نمی گیرید، سیمین میگه اینا نصف طلبکارهای ما هستند. دکتر میگه از دست من کاری برنمیاد فقط شما از دلایل مشکلات دورش کنید.
سیمین میره بالای تخت جهانگیر به همسایه ها میگه لطفا برید اما همسایه ها با رفتن مخالفت می کنند، آقا ایرج هم تو راهروی بیمارستان مشغول شکستن نارگیل میشه و کل بیمارستان رو بهم میریزه. سیمین مجبور میشه با تهدید همه رو از بیمارستان بیرون کنه، جهان هم با التماس از سیمین می خواد که اونو به خونه ببره.
بچه ها از جهانگیر عذرخواهی میکنن که نیومدن بیمارستان چون باید قهوه ها رو جابجا می کردن که مجبور نشن پول انبارداری رو بدن. سیمین از بچه ها می خواد که تلویزیون رو روشن کنند تا پدرشون حواسش به کیسه های قهوه نره، اما متاسفانه هر شبکه ای که می زنند اسم قهوه میاد مجبور میشن خاموش کنند.
جهانگیر میگه بهتره بدونیم تکلیفمون با طلبکارها چیه، سیمین میگه تو نگران نباش خودمون حلش میکنه.
میخچالچی که رفته بود کلاس ورزشی آش و لاش به خونه برمیگرده و مدام ناله میکنه که من دیگه کلاس نمیرم. به زنش میگه یه ملکی تو مزایده گذاشتن پرونده هاشو آوردم خونه تا لو نره که میخوام به اسم ما دربیاد.
مجید میره دم خونه ملیسا، اما ملیسا تو خونه راهش نمیده میگه بابام بفهمه اومدی اینجا می کشتت چون ازدواجش با نسترن خانم عقب افتاده، مجید میگه اصلا اونطور که میگی نیست من بخاطر اینکه یه کم زمان بخرم مجبور شدم با پدرت به اسم نسترن خانم چت کنم. ملیسا هم میگه خوبه پس تو نسترن خانمی پدرم هر روز خانمی و وقار تو رو میزد تو سر من. مجید میگه قول بده این راز واسه همیشه بین ما بمونه، اما پدر ملیسا که از پشت آیفون تموم مکالمه اونها رو گوش داده به ملیسا میگه تعارف کن نسترن خانم بیاد تو. ملیسا هم به مجید میگه تیر آخر رو به رابطمون زدی. بابای ملیسا میاد جلوی در میگه چرا اینکار رو کردی من الان رفتم اسم نسترن رو پشت گردنم تتو کردم، فقط دوست دارم چت ها و عکسامون رو جایی پخش کنی و کسی ببینه، یا همین الان یا کل پولی که بهت دادم رو پس میدی یا مهریه دخترم رو بهش میدی. مجید میگه به من یه فرصت بدید در حد توانم جبران می کنم.
همکارهای سیمین پولشون رو ازش می خوان اما سیمین میگه من پولتون رو یکم دیرتر جور می کنم، آقا ایرج هم بخاطر کاشت موهاش کمی از پولش رو می خواد اما سیمین دست بسرش میکنه.
شرخر دوباره میاد خونه و از جهان پولش رو می خواد، جهان دوباره حالش بد میشه، ازش فرصت می خواد و پیشنهاد میده بجای طلبش قهوه ببره اما اون دو هفته مهلت میده تا پولش رو آماده کنه.
اون در حال صحبت با رفیقش از شاهکارهاش و سوابقش میگه عکس آدمهایی که بهشون کمک کرده نشون میده اما مشخص میشه تموم آدمهایی که بهشون کمک کرده یا سکته کردن مردن یا داخل زندون هستند، جهانگیر بهش زنگ میزنه اما اون جوابش رو نمیده.
زوج تازه ازدواج کرده تو بانک از میخچالچی کمک می خوان که چطور پولشون رو از سیمین بگیرن، میخچالچی مجبور میشه بگه خودم مدیریت می کنم.
ناهید خانم میاد بانک و به سیمین خبر میده که آقا جهانگیر قصد داره خودکشی کنه و سیمین نامه خداحافظی جهان رو وقتی می خونه با سرعت از بانک خارج میشه.
جهانگیر از یه پل روی دریاچه پارک بالا میره و می خواد خودش رو بندازه پایین اما یه مرد کارتن خوابی میاد و مانع میشه و ازش میپرسه چی شد اینطور شد؟ اون مرد با فهمیدن دلیلش بهش میگه همون بهتر خودش رو بکشه که یکدفعه سیمین سر میرسه و جهان میگه میخوام خودمو بندازم تو دریاچه، سیمین میگه هرکاری بگی می کنم ، جهان ازش قول میگیره تا اگه کاری خواستم رو باید انجام بدی، سیمین هم قول میده.
شب جهانگیر تنها تو اتاقش میشینه و دنبال یه راه حله تا اینکه میاد بیرون و میگه من تصمیمم رو گرفتم؛ بانک مامانتون رو میزنیم، با شنیدن این پیشنهاد همه خانواده خشکشون میزنه، جهان میگه چاره ای نداریم.
دانلود قسمت سوم سریال قهوه پدری
https://filmnet.ir/contents/scRdOE۸/Father's-Coffee-S۰۱-E۰۳
نظر شما