در قسمت ۱۱ سریال مهیار عیار چه گذشت؟ + خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال معیار عیار

اگر دوست دارید بدانید که در قسمت ۱۱ سریال مهیار عیار چه گذشت و چه اتفاقاتی افتاد همراه ما با مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد باشید

در قسمت ۱۱ سریال مهیار عیار چه گذشت؟ + خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال معیار عیار
صفحه اقتصاد -

اگر دوست دارید بدانید که در قسمت ۱۱ سریال مهیار عیار  چه گذشت و چه اتفاقاتی افتاد همراه ما با مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد باشید. مجموعه تلویزیونی «مهیار عیار» در ۳۵ قسمت به تهیه‌کنندگی بهروز مفید و کارگردانی سیدجمال سیدحاتمی از شنبه ۳ آذرماه هرشب ساعت ۲۰:۳۰ از شبکه سه سیما پخش خواهد شد. این سریال ماجرای راهزنی است که بر اساس یک اتفاق، مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند و هر بار درگیر داستانی جدید می‌شود. قصه این سریال در دوران صفویه اتفاق افتاده است و بیش از ۲۵۰ بازیگر در این مجموعه تلویزیونی روبروی دوربین قرار گرفته‌اند.

قسمت ۱۱ سریال مهیار عیار از شبکه ۳

مهیار رفته دم در خانه خاتون، او ازش میخواد بره داخل اما مهیار میگه دیروقته سپس میپرسه تو مهمونی چیشد؟ چیزی دستگیرتون شد یا نه؟ او میگه نه نتونستم متأسفانه بعد از شام یهو جونور خودشو نشون داد و تو یه چشم بهم زدن همه چیز بهم ریخت و همه فرار کردن به اینور اونور، مهیار میگه حتما تو مهمونی بوده احساس خطر کرده خواسته یه خودی نشون بده متوجه نشدین که کی یهو غیبش زد؟ کسی بود؟ خاتون میگه انقدر همه چیز یهو بهم ریخت اصلا متوجه نشدم نفهمیدم! سپس مهیار تو مسیر رفتن به خانه یه نفر را میبینه که ظاهرا شبیه جونوره و دنبالش میدود از طرفی جونور واقعی به دم در خانه کلانتر رفته و او دنبالش میدود اما نمیتونه بگیرتش.

مهیار تو یه فرصت اونی که شبیه لباس جونور پوشیده را میندازه رو زمین و ماسک را از روی صورتش برمیداره که میبینه شاهکه او میخنده و میگه جا خوردی نه؟ خواستم اینجوری جونورو بکشم سمت خودم تا ردی ازش گیر بیارم به کلانتر بدم خوشش بیاد ازم مهیار سری تکون میده و از اونجا میره. مهیار و کلانتر رفتن پیش داروغه و او درباره مرگ فیلیپ مرد اسپانیایی حرف میزنه و اطلاعاتی بهش میده تا بیوفته دنبال پیدا کردن قاتل فیلیپ. مهیار عیار رفته سراغ مردی که قایقش شب گذشته تو رودخانه نبوده و ازش دلیلشو میپرسه اون مرد میگه من از چیزی خبر ندارم انگاری یه نفر زنجیر قایقمو کنده بوده مهیار عیار زنجیرو میبینه و میگه سالمه که!

اون مرد نمیدونه چجوری باید دروغشو ماست مالی کنه واسه همین مهیار عیار میفهمه که داره دروغ میگه سپس میگه یه نفر اومد واسه یه شب قایقو اجاره کرد پول خیلی خوبی هم داد منم قبول کردم مهیار عیار میگه لکه خون روی قایقو هم تمیز کردی! عجیب نیست؟ سپس بهش میگه اینو بدون حواسم هست بهت! و میره.  سر ناهار دختری اسپانیایی با لباس ایرانی میره پیش همون افرادی که قایق دارن و ازشون میخواد تا قایقشونو اجاره کنه او بهش میگه ما دیشب قایقمونو به یکی امانت دادیم نصفه شبی معلوم نیست چیکار کرده رد خون هم روش بوده واسه ما دردسر درست کرده! اون زن میگه من قایقو فقط نمیخوام قایق به همراه راننده اش میخوام سپس بهشون یه سکه میده. و بهشون میگه سمت جلفا منتظرم باشین  میره. 

سفیر اسپانیا پیش داروغه رفته و بهش میگه که دختر نیست و یکسری وسایلم نیست! آنها میفتن دنبال اون دختر تا ببینن سرنخی پیدا میکنن یا نه. مهیار عیار اونجاست و بهش میگه لباسی هست که به تن داشته باشه الان نباشه!؟ اون مرد تأیید میکنه. فردای آن روز مهیار عیار میوفته دنبال اون زن و میره پیش اسحاق باربر و ازش کمک میخواد تا گاریچی را بگه کجاست و بهش کمک کنه او بهش نشونیشو میده مهیار عیار رفته بالاسر همون کسی که سکه نقره از اون زن گرفته بود تا ببرتش جایی مهیار ازش میپرسه تو دیشب به زنی خارجی با لباس ایرانی کمک کردی؟ او تأیید میکنه و میگه بار و اساس خیلی داشت داشت اسباب کشی میکرد فکر کنم و میبره مهیار را جایی و بهش میگه اینجا پیاده اش کردم و برگشتم خیلی هم اصرار داشت برم تا قایممو کسی ندزدیده منم رفتم مهیار تو فکر میره.

از طرفی کلانتر هم با شاهک افتادن دنبال محل پنهان شدن اون زن. آنها در آخر خونه ای که توش موندگار شده را پیدا میکنن، بعداز کلانتر به یکی از افرادش میگه برن به مردهای اسپانیایی بگن بیان دم در آن خونه وقتی با داروغه و مهیار در حال رفتن به اون خونه هستن آنها میگن که مهیار عیار بهمون خبرداد تا بیایم اینجا مهیار جا میخوره ولی برخلاف تصور کلانتر مقصود. آرومه از مهیار تعریف میکنه که حواسش بوده و کلانتر حرص میخوره. آنها به خانه میرن و اونجا میبینن که فیلیپ اصلا نمرده و اونجا با اون زنه و فقط دستش زخمی شده. عموی فیلیپ بهش میگه دختری که اون موقع درباره اش حرف میزدی همین بود؟ او تأیید میکنه سپس عمویش اول مخالفت میکنه و میگه آبروی مارو بردی! این همه دختر چرا دختر سفیر انگلستان؟ آنها باهم کمی بحث میکنن اما در آخر آنها به ازدواج اونا رضایت میدن . عموی فیلیپ بهش میگه سریعتر یه خونه در شأن و منزلت ما پیدا کن پولشو من میدم زشته اینجا میمونی و از اونجا میرن....

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال مهیار عیار

 

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

  • محمد

    خیلی ممنونم

اخبار ویژه