خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت دوم + دانلود قسمت ۲ سریال تاسیان

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت دوم سریال تاسیان به همراه لینک دانلود آن که در روز جمعه ۲۶ بهمن منتشر شده است را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت دوم + دانلود قسمت ۲ سریال تاسیان
صفحه اقتصاد -

سریال تاسیان در ژانر تاریخی عاشقانه در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلمیو منتشر می شود، سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان و با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بابک حمیدیان، مهسا حجازی، محمدرضا غفاری، مجید یوسفی، رضا بهبودی، نسرین نصرتی، امیرحسین صدیق، پوریا شکیبایی، افشین حسنلو، مهرداد نیکنام، محمد شیری و مائده طهماسبی و... تهیه شده است. خلاصه داستان قسمت دوم سریال تاسیان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه قسمت دوم سریال تاسیان 

قسمت دوم عاشقش نیستم

بعد از دستگیری امیر تو اتاق بازجویی هرچی میگه این کاغذ اعلامیه نیست و شعر هست یکی سفارش داده بود من آوردم اونجا قبول نمیکنند، ازش میپرسن کی سفارش داده بود؟ امیر میگه اگه میدونستم که میگفتم من تا اومدم اونجا فهمیدم چه کلاهی سرم رفته سریع زدم بیرون همکاراتون شاهدند حتی دو دقیقه نشد. من اهل کتابم اهل سیاست نیستم. بازجو بهش میگه اسم کتاب‌هایی که خوندی رو بنویس. 

امید تا صبح کابوس میبینه، صبح بیدار میشه زنگ میزنه چاپخانه تا با امیر صحبت کنه اما امیر نبود.

جمشید تو اتاق کارش با منوچهر درباره ایرادات نخ های آماده شده صحبت میکردند که تیمسار می رسه، جمشید میگه راه گم کردی؟ تیمسار با خنده جواب میده نگران عروسمم با تو کار ندارم، بعد میگه دختراتون دیشب رفته بودن شب شعر گوته، قرار بوده از شعر و ادبیات بگن و فضا رو سیاسی نکنن اما این جمعیت روشنفکر دنبال تشویقه حرفشون هم اینه آزادی بیان ندارن ولی واقعیت اینه با حرف سیاسی بیشتر براشون دست میزنن تا شعراشون. بلای ما اینه که یه عمر بین مرگ بر و زنده باد گیر کردیم و این مختص ما فقط نیست ویروس خاورمیانه است.

جمشید به منوچهر میگه مگه این دو تا فسقل قرار نبود برن مزون برای جشن لباس بگیرن، منوچهر میگه نه امشب میرن، دیشب به هما گفته بودن میرن شب شعر بعد رو به فرهاد تیمسار میگه نترس عروست اهل سیاست نیست.

جمشید زنگ میزنه به هما، اما بهش میگه حواسم بهش هست کاری که با من کردی نکن. شیرین میاد به هما میگه قربونت برم تو سپر بلای من شدی تا دلم نشکنه، بسه دیگه بزرگ شدم بذار جورم رو خودم بکشم تو مادری رو تموم کردی و بهترین عمه دنیایی.

امیر رو میارن پیش رئیس ساواک بهش میگه تو با این سن کمت تو این مملکت اینهمه کتاب خوندی؟ رفیقات اسم کتاب‌هایی که خوندن رو نمینویسن؟ امیر میگه من فقط یه رفیق دارم اونم املاکیه و کتاب بهش بدی سر و ته میگیره. ازش میپرسه چپی هستی؟ میگه نه من چپی نیستم گناه من چیه بیشتر نویسنده ها چپی هستن منم دوست دارم کتاب بخونم. من هم رمان دوست دارم هم سینما. رئیس بهش میگه خوشم میاد هم کتابخوانی هم دروغ نمیگی. امیر میگه یعنی برم؟ بهش میگه عجله داری؟ امیر جواب میده شما هم عاشق باشی برای دیدنش عجله داری.

امیر دوباره میره دانشگاه اما بازم نمیذارن بره داخل، از دور میبینه بابک که تو شب شعر بهش تنه زده بود با یه ماکت تو دست داره میاد با سرعت میدوه و بهش میخوره و میره اونم میفته زمین. از انتقامی که گرفته بود خوشحال بود. شیرین از پشت نرده ها میبینه بابک رو زمینه و ماکتش شکسته بهش میگه چرا رو زمینی؟ شکوندی دست و پا چلفتی؟ بابک میگه یه یابو مثل گوساله بهم تنه زد. همه به حرفش می‌خندن.

امید جلوی چاپخانه منتظر میمونه تا از امیر خبری بشه که یکدفعه امیر میرسه، امید ازش عذرخواهی میکنه و میگه غلط کردم. امیر یقه اش رو میگیره میگه چندبار گفتم از این غلطا نکن بابا چرا نیومده دنبالم؟ امید میگه من ترسیدم بهش چیزی نگفتم. امیر بهش میگه کارت دانشجویی داری؟ امید بهش میده، امیر میگه برو شب بیا بگیر. امیر میره چاپخونه، رئیسش میگه به به امیرخان، آدم اگه میمیره هم خبر میده یکی جاش بذارن. امیر میگه ساواک گرفته بودنم. رئیس باور نمیکنه مجبور میشه بگه مشکل خونوادگی پیش اومده بود. رئیس میگه تو که گفتی خانواده ات اینجا نیستن؟ امیر میگه بودن که شب اینجا نمی موندم. رئیس چاپخانه رو میسپاره به امیر و بهش میگه بپا نگیرنت.

تاسیان

شب امیر مشغول جعل امضای کارت دانشجویی میشه تا یه کارت برای خودش درست کنه. شیرین پشت پنجره ایستاده بود و بارون میبارید که می بینه پدرش آماده شده و سوار ماشینش میشه و از خونه میره بیرون.

امیر فکر میکنه امید اومده بهش میگه حیوون در بزن. سعید بهش میگه حیوون؟ امیر تعجب میکنه و دستاش رو میاره جلو میگه بازداشتم؟ بهش میگه چشم بندت رو که باز کردن طوری نگاه کردی که انگار همدیگه رو تاحالا ندیدیم، آفرین دمت گرم. بعد با خنده همدیگه رو بغل می‌کنند. امیر میگه بابا بچه محل نگفته بودی تو دم و دستگاهی. سعید میگه مگه هستم؟ امیر میگه نه کی گفته؟ سعید ازش میپرسه شبا اینجا میخوابی حاجی میدونه؟ امیر میگه آره اون میدونه تو نمیدونی یه ساله سر به رفیقت نمیزنی. سعید بهش میگه رئیسمون باورش شده بود عاشقی. امیر میگه واقعا عاشقم همه دلخوشیمه. امیر میگه تو مگه املاکی بابات نیستی؟ سعید میگه آدم میتونه تو املاکی باشه مامور هم باشه، چاپچی باشه مامور باشه. با هم میشینن حرف بزنن چیزی بخورن امید میرسه، امیر میره کارت رو بده به امید، سعید تو اتاق لای کتاب کارت امیر رو می بینه، موقع خداحافظی از امیر میخواد درباره دیدارش با کسی صحبت نکنه.

فردا امیر با کارت میره داخل دانشگاه از دور شیرین رو می بینه، مریم درباره خواستگاری امشب با شیرین حرف میزنه که امیر می شنوه و می فهمه که شیرین امشب خواستگاریش هست.

امیر با موتورش، ماشین شیرین و مریم رو تا خونه اشون تعقیب می کنه و میفهمه که وضع زندگیشون چطوره بعد به خودش میگه اونیکه کم داشتم خودش اومد سراغم فکر نکن اینجا رو دیدم عاشق شدم نه من از همون چاپخانه عاشق شدم.

از بالای دیوار خونه رو دید میزنه و میبینه که شیرین و مریم در حال آماده شدن برای مهمونی شب هستن.

شب رضا به زنش حرف میزنه میگه اینهمه پشتش در اومدی همون الواطی که میخواست شد، این نمیخواد تکلیف سپیده رو روشن کنه من پیش باباش ابرو دارم خواهر شما بخاطر شما چیزی نمیگه. مادرش میگه با ترد کردن و اخم که چیزی درست نمیشه. رضا میگه من تردد نکردم حواسم بهش هست صبح رفتم چاپخانه رئیسش گفت کارش درجه یکه ولی چند وقته یکی در میون میاد. امید میگه خب شاید حال نداشته. رضا میگه حواسم بهت هست میدونم میری سراغش اگه پاتو کج بذاری تو رو هم میفرستم ور دل اون. مادرش میگه من میگم اونو برگردون تو اینم میخوای بفرستی بره. سپیده یواشکی از امید میپرسه امیر چیزی شده؟ امید میگه تقصیر منه گرفته بودنش الان بیرونه. سپیده میگه من برم باهاش حرف بزنم شاید راضی شد برگرده، امید میگه لازم نکرده شما بری.

شب همه جمع میشن میرن هتل مهمونی تولد شهرام، تیمسار و خانواده اش هم رسیده بودن. امیر تعقیبشون میکنه و وارد رستوران هتل میشه و به دربون میگه منتظر یکی از دوستام هستم. وارد میشه و سر میز یه خانم میشینه اونم فکر میکنه امیر قصد آشنایی باهاش رو داره. 

تیمسار ژانت رو که خواهر ناتنی شهرام هست رو بهشون معرفی میکنه. شیرین به بهونه آوردن کیفش از تو ماشین با مریم میرن بیرون، شیرین میگه من الان چه بهونه ای بیارم؟ مریم میگه بهونه نمی خواد پسر به این خوبی. امیر از سر میز بلند میشه دنبالشون میره اما شهرام میرسه و امیر نمیتونه بره نزدیک.

موقع رفتن امیر میره چرخ ماشین تیمسار رو با چاقو پنچر میکنه و میره پیش سعید. سعید میاد جلوی در امیر میگه دو دقیقه بیا کارت دارم، رضا از پنجره می بینه که امیر اومده جلوی در خونه و با سعید حرف میزنه.

شیرین تو خونه به پدرش میگه شهرام بلد نبود پنچری ماشینش رو بگیره؟ جمشید میگه من فرزتر هستم خودم خواستم، شیرین میگه اون نباید میذاشت. جمشید میگه چرا با این پسره بدی، تحصیل کرده است، پسر خوبیه آمریکا رفته است. شیرین میگه خوبه آمریکا نرفته نیستم من میخوام تو ایران بمونم نمیخوام برم اون سر دنیا. جمشید میگه میری تحصیل میکنی میای به کشورت خدمت می کنی.

شیرین میگه من میخوام برم کانون جیپ بگیرم برم روستا برای بچه ها کتاب بخونم. جمشید میگه من براشون کفش هم میگیرم ولی تو خوب بلدی حرف رو بچرخونی.

امیر به سعید میگه من عاشق شدم واقعی. سعید میگه مبارکه. امیر میگه کاش راحت بود من به گرد پاش نمیرسم خونشون قصره، دانشجوی دانشگاه تهران باباش کله گنده. سعید میگه اینهمه پسر فقیر دختر پولدار. امیر میگه نه بابا اینا تو فیلم‌ها و کتاب‌هاست فقط تو واقعیت همه چی چرکه. نمیدونم اصلا چطور برم جلو، خواستگار داره بابای پسره تیمساره. بعد من برم چی بگم. سعید میگه بجاش دانشجویی دیگه، واسه دختره جعل کردی؟ امیر میخنده میگه از کجا فهمیدی؟ منکه نمیتونم بین دانشجوها ولش کنم باید حواسم باشه. رضا با ماشین میاد و از دور می بینه که امیر و سعید سر یه میز تو غذاخوری نشستن و نوشیدنی الکی می خورن.

امیر از سعید میخواد که اونم بیاد پیشش و مشغول به کار بشه فقط شکنجه و اینا نداشته باشه چون واقعا از خون میترسه، سعید میگه نمی‌ترسی برات بد بشه، امیر میگه من وقت ندارم تا بخوام اونیکه باباش میخواد بشم وقتی بابای رقیبت تیمسار ارتش باشه مجبورم یه کاری کنم ولی امیرخان به چیزی که بخواد برسه میرسه همیشه ، من اون دختر رو میخوام...

دانلود سریال تاسیان قسمت دوم

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه