خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت پنجم + دانلود قسمت ۵ سریال تاسیان

خلاصه قسمت پنجم و دانلود قسمت ۵ سریال تاسیان را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت پنجم + دانلود قسمت ۵ سریال تاسیان
صفحه اقتصاد -

سریال تاسیان در ژانر تاریخی عاشقانه در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلمیو منتشر می شود، سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان و با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بابک حمیدیان، مهسا حجازی، محمدرضا غفاری، مجید یوسفی، رضا بهبودی، نسرین نصرتی، امیرحسین صدیق، پوریا شکیبایی، افشین حسنلو، مهرداد نیکنام، محمد شیری و مائده طهماسبی و... مهران مدیری و محمدرضا شریفی‌نیا تهیه شده است. خلاصه داستان قسمت پنجم سریال تاسیان را در ادامه این مطلب می خوانیم.

خلاصه قسمت ۵ سریال تاسیان

قسمت پنجم : امکان دوم

شیرین همراه با یه بسته هدیه میره دم در سازمان و میگه من با آقای خسرو کار دارم، بهش میگن اینجا خسرو نداریم، میگه شاید اسم سازمانیشون باشه، اما جواب درستی نمی گیره، شیرین مجبور میشه از اونجا دور بشه، سعید از پنجره اتاقش می بینه که شیرین داره میره، به امیر میگه اسم سازمانیت رو گذاشتی خسرو، این دختره اومده اینجا با یه کادو فکر کردی فیلم سینمایی هست؟ دختره رو بدون چشم بند فرستادی بره اگه کسی بفهمه بدبختی، درباره این موضوع به کسی حرفی نمیزنی و میگی اطلاعی نداری. امیر که خیلی خوشحال بود فقط میگه چشم. بعد میگه نه چک زدیم نه چونه عروس اومد تو خونه.

مریم میره اتاق شیرین و ازش می خواد که به شهرام بگه از تیمسار بخواد نادر و بچه های دانشگاه رو آزاد کنن، شیرین میگه من برم بگم رفیقم خرابکاره؟ مریم میگه ما خرابکار نیستیم معترضیم، شیرین قبول نمیکنه و مریم جون باباش رو قسم میخوره و شیرین مجبور میشه تماس بگیره، همون لحظه نازی میاد و میگه یه آقایی این نامه رو آورده برات، جعفر هم غیرتی شد. شیرین از شهرام بابت اون شب از شما عذرخواهی میکنه، شهرام قبول میکنه و بهش پیشنهاد میده یه شب با ژانت و بقیه برن گردش، بعد میگه فردا شب که اومدیم قرار میذاریم، شیرین تازه می فهمه که تیمسار و خانواده اش قراره فردا شب برای خواستگاری بیان خونشون. مریم میگه چرا نگفتی قضیه رو تازه فردا شب بگی تا اون بره بگه به تیمسار نادر اون تو می پوسه. شیرین نامه رو باز میکنه و میگه خسرو نامه داده تنها ساعت ۸ برم سر قرار، خب من به خسرو میگم چرا به شهرام بگم.

امیر تو تنهایی می شینه فیلم‌هایی که از شیرین تو دانشگاه گرفته رو می بینه، سعید میاد میگه چیکار داری میکنی نمیگی یکی بیاد ببینه برات بد میشه پاشو بریم ماموریت داریم برای تیمسار مقربی چون فهمیدیم جاسوس شوروی بوده. به امیر میگه لباس بپوش بیا، امیر میگه من قرار دارم نمیتونم بیام. مجبور میشه بره اما قبول نمیکنه کلاه بذاره، میگه موهام خراب میشه. دکتر نجف زاده با یه خانم میاد رستوران سر قرار، امیر خودش رو قایم میکنه چون دکتر اون رو میشناسه.

شیرین سر قرار میرسه و کلی منتظر میشه، مریم تعقیبش کرده و وارد کافه میشه از دور نگاه می کنه.

منوچهر میاد سر قرار اما نجف زاده از دور بهش اشاره میکنه با ماشین بره و نیاد داخل، سعید از افرادش می پرسه این یارو چرا رفت؟ کی بهش اشاره کرد اما کسی متوجه نشده بود. از دست امیر هم عصبانی میشه و امیر میره که به قرار خودش برسه.

شیرین که خیلی منتظر شده بود می خواد بره اما مریم میاد و میگه نمی خواستم تنهات بذارم و بخاطر من اذیت بشی، شیرین میگه مهم نیست فردا شب خودم به شهرام یا تیمسار میگم. 

جمشید میره پیش حوری و میگه دخترم که بره سر زندگی خودش دیگه باید بیای پیش خودم خسته شدم از بس دزدکی دیدمت. حوری یه لباس شیک دوخته بود برای شیرین و جمشید میگه میدم امشب می پوشه. حوری برای جمشید فال قهوه میگیره اما از بس شلوغ بوده فنجونش بهش نمیگه.

شب تیمسار و خانواده اش میان خونه جمشید، همسر تیمسار از ازدواج اولش و بچه هاش و زندگیش میگه، هما از مریم می خواد کاری کنه که به شهرام بد نگدزه، امیر به خونه جمشید زنگ میزنه و هما گوشی رو برمی‌داره اما چیزی نمیگه، جمشید میگه مزاحم تلفنی نداشتیم ما.

تیمسار به جمشید و منوچهر میگه یه خبری شده فردا روزنامه ها منتشر می کنند، تیمسار مقربی رو فردا محاکمه می کنن، منوچهر با شنیدن این خبر یکدفعه سرفه اش می گیره و دیگه تا اخر مهمونی حرفی نمیزنه.

امیر وقتی جلوی در ماشین تیمسار رو می بینه عصبانی میشه و می خواد چرخ ماشینشون رو پنچر کنه اما میگه شانس ندارم اونوقت شب رو اینجا می مونن، تصمیم میگیره یه کار دیگه کنه.

دخترها با شهرام مشغول صحبت بودن که امیر با یه دسته گل میاد در خونه شیرین زنگ میزنه، درست زمانیکه شیرین و مریم داشتن درباره گرفتن دانشجوها با شهرام صحبت می کردن جعفر دسته گل رو میاره داخل خونه و میگه این گل رو برای شیرین خانم اوردن، شیرین کارت روی گل رو میبینه که نوشته بود برای شیرین ترین شیرین ... خسرو. رنگ شیرین و مریم می پره، جمشید که از موضوع خبر نداشت میگه چندتا چندتا تیمسار؟ همسر تیمسار میگه نه ما اون گل رو سفارش ندادیم، مریم میگه من سفارش دادم، هما میگه آقا جعفر گل رو بیار بذار گلدون، همسر تیمسار میگه صبر کن بعد کارت روی گل رو می خونه و می گه شهرام بریم. جمشید میگه بدون شام نمیذارم برید، اما شکوه میگه من اگه میدونستم شیرین خانم شما خسرویی داره هیچ وقت پسرم رو سنگ روی یخ نمی کردم. جمشید میگه شیرین ما چیزی برای پنهون کردن نداره، شیرین به گریه میفته، همسر تیمسار میگه بجنبید تا ماشینمون رو پنچر نکردن. 

موقع رفتن، شیرین از شهرام عذرخواهی میکنه، هما به دخترها میگه بازی خودتون بود گل سفارش دادید مهمونی رو بهم بزنید؟ جمشید به تیمسار میگه یکی داره موش میدوونه تو که به من شک نداری؟ تیمسار میگه افسار افتاده دست خانم ها می بینه که؟ رفتن به صلاح هممونه.

تاسیان

بعد رفتن مهمونا جمشید از دست جعفر ناراحت بود و بهش میگه تو هم که همیشه گند بزن به منوچهرهم با تندی میگه تو هم یا کلمه حرف نزنیا اینطور وقتا . امیر رفتن تیمسار رو می بینه و خیالش از این بابت راحت میشه.

جمشید میره داخل خونه و به شیرین میگه این آشغال رو کی فرستاده خسرو کدوم بی پدره؟ کیه که تا ماشین تیمسار رو می بینه تیغ می کشه به چرخش؟ مریم میگه دایی این موضوع ربطی به پنچری نداره. شیرین میگه من کاری نکردم، جمشید میگه تا جواب منو ندادی حق نداری از این خونه بری بیرون حتی دانشگاه. 

شکوه از تیمسار می پرسه رفیق گرمابه و گلستان شماست چطور خبر نداشتی؟ شهرام میگه من مطمئنم یکی داره اذیت می کنه، شکوه میگه خیلی ساده ای پس چرا وقتی باباش پرسید لال شد؟ شهرام میگه خب اگه منم بودم لال میشدم. تیمسار میگه اصلا نشه به درک، طوریکه شکوه بشنوه میگه قحطی دختر که نیومده این نشد یکی دیگه، اما آروم به شهرام میگه اشکال نداره حلش می کنم.

ژانت از شهرام می پرسه ازش خوشت میاد؟ شهرام میگه اولین باره که از یه دختر خوشم اومده، ژانت میگه بهتره با هم برید بیرون بدون اینکه به مامان بگید. 

امید میره چاپخانه پیش امیر، امیر که الکل زیادی خورده بود میگه اونقدر حالم خوبه که هرچی بخوای برات چاپ می کنم. باید بیای با هم برقصیم چند وقت دیگه عروسی داداشته، امید میگه نکن دهنت بو میده من کی رقصیدم؟ امیر میگه الان باید برقصی. صد بار گفتم بیا بریم سینما مغز خرابت باز بشه نیومدی. امید میگه مامانت رو یه بار بردی بسه، امیر میگه بازم می برمش جونم رو هم براش میدم، برای تو هم میدم شک داری؟ بعد یه کاتر برمی‌داره و با ضرب آهنگ ویولن رو دستش میرقصونه، امید می‌ترسه و دنبالش میکنه میگه بذار زمین دستت رو میبری نکن اینطوری. یکدفعه رئیس چاپخانه میاد و میگه کاروانسراست اینجا چه خبره؟ امیر میگه هیچی داشتم کارهای شما رو چاپ می کردم اینم اخوی منه از شهرستان اومده و الان هم داره میره. امید خداحافظی میکنه و میره، رئیس میگه منو مسخره میکنی اعلامیه چاپ می کنی؟ امیر میگه منم خبر دارم که تو اعلامیه چاپ می کنی و بخاطرش چک هم می گیری خیلی ها دلی کار می کنن تو که پولی کار می کنی گندش در بیاد میشی چوب دو سر نجس، خودت هم خوب میدونی. رئیس میگه الان تو مستی نمی فهمی چی میگی بعدش خودم از چاپخونه میندازمت بیرون واسه این اراجیفی هم که می گی هیچ مدرک نداری. امیر میگه تا دلت بخواد مدرک دارم. از اون اعلامیه ها که برای خرابکارها چاپ می کنی بگیر تا عکس اوناییکه نصفه شبی برات چک میارن فکر کردی فقط خودت از اون بالا زاغ سیامو چوب میزنی نه منم دارم پس بذار رابطه رئیس مرعوسیمون بمونه و گرنه با یه خبر جامون باهم عوض میشه پس حواست رو جمع کن. رئیس که با حرفهای امیر جا خورده بود میره تو فکر...

دانلود سریال تاسیان قسمت پنجم

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه

آخرین اخبار