دانلود قسمت ۶ سریال پایتخت ۷ از شبکه یک + خلاصه داستان سریال پایتخت۷ قسمت ششم
علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت ششم سریال پایتخت ۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند، همچنین می توانید خلاصه داستان این قسمت را نیز بخوانید.

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیهکنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.
فصل هفتم سریال پایتخت بدین شرح است که؛ نقی معمولی، دوباره قرار است در مسابقات پیشکسوتان کشتی شرکت کند و این بار به کشور تاجیکستان سفر خواهد کرد. اما ماجرای اصلی که خانواده معمولی را درگیر میکند، عاشق شدن دوباره ارسطو است و...
بازیگران اصلی پایتخت ۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند.
دانلود سریال پایتخت ۷ قسمت ۶
https://telewebion.com/episode/۰x۱۲۳۴۴c۰۳
لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت ششم از شبکه اول
خلاصه داستان سریال پایتخت قسمت ۶
رحمت وقتی به خودش میاد سریع ماهیها را از روی زمین برمیداره و تو ظرفی پر از آب میاندازه تا زنده بمونن یک دفعه دکتر از پنجره آشپزخونه سرشو داخل میاره در حالی که ماسک زغال گذاشته رو صورتش رحمت حسابی میترسه و سرزنشش میکنه که اون چه سر وضعیه! دکتر به داخل میره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ اومدی دزدی؟ رحمت میگه این چه حرفیه! کلیدو روی در ببین! خود فهیمه خانم کلیدو بهم داد بیام اینجا هدیه ارسطو که یادش رفته بود ببرم براشون دکتر میگه پس چرا اینجا ریختی به هم؟ رحمت میگه من نریختم یه سنگ خورد به سقف نگاه کن! سقف ریخته! اینجا هم به این روز افتاده اما او باور نمیکنه و بهش میگه زنگ بزنه به نقی و بگه بهش، هیشکی پاسخگوی تلفنهای رحمت نیست و رحمت از اونجا میره سمت رستوران تا پیتزاها رو بگیره بره پیش بقیه.
همگی بیرون کمپر کنار رودخونه نشستن و در حال خوش گذرونی هستند تلفن نقی زنگ میخوره او میبینه از فدراسیون و سریعاً جواب میده اما به خاطر داشتن سمعک راحت نمیتونه حرفاشونو بشنوه به خاطر همین سمعکهارو از گوشش در میاره و میذاره دم پنجره کمپر شری که داخل بود سمعکهارو میبینه و جا میخوره و میفهمه که او کلاً گوشاش میشنوه و به دروغ سمعک گذاشته بوده تو گوشش اما به کسی چیزی نمیگه و به روی خودش هم نمیاره. سر میز همگی میشینن و نقی با خوشحالی برمیگرده سر میز که هما بهش میگه چی شده چی گفتن بهت؟ نقی ماجرارو میگه که قراره فردا زمینو بهم تحویل بدن همه بهش تبریک و مبارک باشه میگن. نقی به ارسطو میگه شری خانم هم مثل چوچانگ پا قدم خوبی داره تا اومده تو زندگیمون دارم همش خبرهای خوب میشنوم، ارسطو جا میخوره و اشاره میکنه که نگه. شری میپرسه چوچانگ کیه؟ یعنی چی؟
هما میاد قضیه رو جمع کنه و میگه منظورشون ماشین چینی چانگان بود چی بود اسمش که ارسطو خریده بود! با خریدنش اومد داشت برای زندگیمون اونو داره میگه شری میپرسه خب اون ماشین چی شد؟ همگی تعریف میکنند که چه جوری برای اینکه تو جاده به گاو نزنه از دره پرت شدن پایین. یکم میگذره و نقی درباره مراسم نگرفتن حرف میزنه فهیمه بهش میگه راست میگه ما دوست داشتیم یه مراسمی پاکوبی جشنی داشته باشیم نقی تایید میکنه و میگه البته مثل اون سری سقف ریزون نباشه شری باز جا میخوره که ازش میپرسه منظورشون چیه؟ یعنی چی؟ هما میخواد قضیه را ماستمالی کنه و میگه منظورش از سقف ریزون یعنی جشنی خیلی باشکوه که مثلاً از شدت پاکوبی سقف نریزه نقی تایید میکنه و بحث کلاً عوض میشه که نقی دوباره از ارسطو میپرسه ازتون یه سوال دارم چرا ازدواج کردی وقتی میدونی تهش میخواد بره به یک سفر بدون بازگشت؟
ارسطو بهش میگه من مشکلی ندارم و سعی میکنه که بحث و خاتمه بده که نقی زیادی جلو نره که جو به هم بریزه اما موفق نمیشه و نقی حرفهایی که باید میزد و بهشون میزنه او با شری بحثش میشه که در آخر شری با کلافگی بهش میگه من اینجا کسیو گول نمیزنم و ادا اطوار هم در نمیارم اتفاقاً کسی که داره نقش بازی میکنه و بقیه رو گل میزنه خود شما هستین که الکی اون سمکو گذاشتیم تو گوشتون که وانمود کنین نمیشنوین و برین تو مسابقات و برنده بشین و جایزه رو ببرین! همه جا خوردن که هما بهش میگه سمعکت کو نقی؟ او یادش میاد که دم پنجره کمپ جا گذاشته همگی حرف شری را باور میکنند و نقی را سرزنش میکنند نقی هم چیزی نمیتونه بگه در آخر شری با عصبانیت میره تو کمپر و درو به روی ارسطو هم میبنده.
ارسطو باهاشون دعوا میکنه به خاطر به هم زدن شبش و به نقی میگه من اون زمینو از حلقومت میکشم بیرون فردا اولین نفر تو فدراسیونم که ماجرارو بهشون بگم سپس راه میافتند به سمت خونه که. هما به شدت از دست نقی عصبیه و ازش میخواد تا هیچ حرفی نزنه. تو مسیر رحمتو میبینن که نقی غذاهاشون و هدیه را ازش پس میگیره و وقتی به خونه میرسند شروع میکنن به خوردن پیتزا که هما حرص میخوره و میگه چطور میتونی الان به راحتی بشینی غذا بخوری؟ آنها وقتی خونه فهیمه را میفهمند چه اتفاقی افتاده شوکه شدن و شروع میکنن به تمیز کردن اونجا. رحمت وقتی به کمپر برمیگرده به اونا وضعیت خونه فهیمه را میگه شری بهشون میگه احتمالاً شهاب سنگه میدونی اون چقدر قیمتیه؟ سه تایی میشینن قیمت شهاب سنگو از اینترنت در میارن آنها تصمیم میگیرند که یه جوری اون شهاب سنگو از تو اون خونه بردارن تا با فروشش حسابی پولدار بشم.....
نظر شما