دانلود قسمت ۵ سریال پایتخت ۷ از شبکه یک + خلاصه داستان قسمت پنجم سریال پایتخت۷

علاقمندان سریال پایتخت می توانند در این مطلب از صفحه اقتصاد قسمت پنجم سریال پایتخت ۷ را با لینک مستقیم تلوبیون تماشا کنند.

دانلود قسمت ۵ سریال پایتخت ۷ از شبکه یک + خلاصه داستان قسمت پنجم سریال پایتخت۷
صفحه اقتصاد -

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری ساخته شده، از روز چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفت.

فصل هفتم سریال پایتخت بدین شرح است که؛ نقی معمولی، دوباره قرار است در مسابقات پیشکسوتان کشتی شرکت کند و این بار به کشور تاجیکستان سفر خواهد کرد. اما ماجرای اصلی که خانواده معمولی را درگیر می‌کند، عاشق شدن دوباره ارسطو است. این عشق جدید، پای یک دختر تاجیکی را به داستان می‌آورد و...

بازیگران اصلی پایتخت ۷ محسن تنابنده، احمد مهران فر، ریما رامین فر، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبداللهی و… می باشند. 

دانلود سریال پایتخت ۷ قسمت ۵

https://telewebion.com/program/۰x۱۱e۵eaeb

لینک پخش زنده سریال پایتخت ۷ قسمت پنجم از شبکه اول

https://tv۱.ir/conductor

خلاصه داستان سریال پایتخت ۷ قسمت ۵

ارسطو رفته پیش هما و باهاش درباره زنش شهربانو حرف میزنه و میگه که میخواد بیاد اینجا با خانواده ام آشنا بشه هما میگه اینکه خیلی خوبه بدمش رو چشم بیاد من یه اتاق واستون آماده میکنم اما ارسطو میگه نه مزاحمتون نمیشیم تو همون کمپر میمونیم فقط این آخرین سفر زمینیشه هما میپرسه یعنی چی؟ ارسطو میگه مهمون آسمونه هما میگه چرا همه زن های تو میمیرن٬ مریضه؟ او میگه نه میخواد بره مریخ هما میخنده و میگه منو دست انداختی؟ او میگه نه بعد از کمی حرف زدن ارسطو میگه گفتم به شما که با نقی و فهمیه صحبت کنی و بگی این ماجرارو که اونجا سوتی ندن و آبرو ریزی نکنن او قبول میکنه و میگه میرم حرف میزنم باهاشون.

هما وقتی میره خونه با نقی و فهیمه و افراد خونه حرف میزنه و میگه ماجرای شهربانو و دعوت ارسطو به کمپرشو که فهیمه و نقی گلگی میکنن که چرا به جای خودمون نیومده بگه؟ اگه مایه آبرو ریزیشیم نیایم خوب! هما میگه نه اینو نگفت فقط بهم گفت یه شب مراعات کنین  ارسطو با رحمت رفتن خرید برای مهمونی شب اونجا به رحمت میگه این صدایی که همیشه از خودت در میاری‌؟ یه شب تحمل کن و این کارو انجام نده جلوی شری زشته رحمت میگه این به خاطر آلژیمه کامم می‌خاره می‌خارونمش! ارسطو میگه تا قبل از اومدنت هر چقدر که خواستی بخارون اما اون چند ساعتی که اونجایی تحمل کن اون عطری هم که همیشه می‌زدی به خودت؟!

رحمت میگه خیالت راحت می‌زنم میام ارسطو میگه نه می‌خواستم بگم که امشب نزنی رحمت میگه چرا؟ هرجا میرم اسمشو ازم می‌پرسن ارسطو میگه به خاطر اینه که یه وقت نرن بگیرن سپس رحمت اونو می‌رسونه به کمپر و از اونجا میره. شب خانواده نقی راهی می‌شن به سمت کمپر ارسطو همگی اونجا نشستند و منتظرن تا شهربانو را ببینند. ارسطو بهشون میگه به خاطر شما که داشتین میومدین رفت حموم هنوز نیومده یکم منتظر باشین تا آماده بشه بیاد ارسطو از خیار خوردن بهروز کلافه میشه و هما را صدا می‌زنه تا بیرون بیاد و باهاش صحبت کنه. او بهش میگه هما خانوم حواستون به اشاره‌های من باشه که اگه حرفیو نباید می‌زدن و داشتن می‌زدن بپریم وسط و بحثو عوض کنیم الان هم که رفتیم داخل من سریع ظرف خیارو از جلوی بهروز برمی‌دارم شما موزو بذارین جلوش هما میگه برای چی؟

ارسطو میگه یه جوری خیار می‌خوره که صداش تو فضا پیچیده هما از ایرادهای ارسطو و سختگیری‌های او کلافه شده و به داخل میره. بعد از چند دقیقه رحمت اسفند زیاد دود کرده و به داخل کمپر میاره که از شدت دود همه حالشون بد میشه و بیرون میرن. ارسطو با کلافگی به رحمت میگه ازت یه کار خواستم همونم نتونستی درست انجام بدی بعد از تصفیه شدن هوا به داخل برمی‌گردن. فهیمه یک دفعه به خودش میاد و می‌بینه هدیه ارسطو و شهربانو را جا گذاشته رحمت بهش میگه میخواین من میرم سریع میارم فهیمه خوشحال میشه و ازش تشکر می‌کنه و میگه خوب میشه اگه بری روی اپن گذاشتم. رحمت موقع رفتنش می‌خواد قضیه رحمان رحیم را که ارشاد را کتک زدن به نقی بگه که ارسطو جلوشو می‌گیره و میگه الان وقتش نیست تو برو سریع برگرد و ازش می‌خواد تو مسیر پیتزا هم برای شام بگیره و بیاد.

بعد از چند دقیقه نقی کلافه شده و به ارسطو میگه اگه همه زن‌های ناصرالدین شاه هم می‌خواستند برن حموم تا الان اومده بودن! همان موقع شهربانو آماده شده و میره تو جمع باهاشون سلام و احوالپرسی می‌کنه همگی از دیدنش خوشحال میشن و ارسطو شروع می‌کنه اونارو معرفی کردن. هما هدیه عروسیشونو بهش میده که یک سکه تمام بهار آزادیه ارسطو خوشحال میشه و ازشون تشکر می‌کنه. فهیمه میگه هدیه ما جا مونده تو راهه داره میاد. رحمت تو مسیر رحمان رحیم بهش زنگ می‌زنن و می‌پرسند که قضیه را به نقی گفت یا نه رحمت میگه نمی‌شد موقعیتش جور نشد تو این مراسما که نمی‌شه آنها کلافه میشن و بعد از قطع تماس میگن می‌دونستیم از این آبی گرم نمیشه باید خودمون دست به کار بشیم رحمان به رحیم میگه همین الان برای نقی بفرست تا کیف کنه.

 رحمت به خونه رسیده که بعد از باز کردن در و راهرو به داخل میره او چرخی تو خونه می‌زنه و به سمت آشپزخونه میره که با دیدن عکس بهبود رو پرده اش فاتحه‌ای می‌فرسته و کیکی از تو یخچال برمی‌داره و می‌خوره. او هدیه را می‌بینه و برمی‌داره و وقتی می‌خواد از خونه بیرون بره یک دفعه چیزی به سقف خونه برخورد می‌کنه و منفجر میشه آکواریوم می‌شکنه و ماهی‌ها رو زمین بالا پایین می‌کنند. رحمت حسابی ترسیده و داد می‌کشه و با دیدن خونه به هم ریخته شوکه شده و نمی‌دونه چه اتفاقی افتاده....

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه